- توی حیاط خونه ما توی سرد ترین روزای زمستون وقتی حتی یه برگم روی تموم درختا پیدا نمیکنی برق دو تا برگ سبز روی درخت گلابی نظر چشماتو به خودش جلب میکنه . آره وقتی هیچ جای حیاط اثری از سبزی نیست و همه جا رو سفیدیِ برف گرفته به راحتی میتونی دو تا برگ مصنوئی سبزُ بالاترین شاخه درخت گلابی بببینی
پ.ن: دیروز از زیر کمدم دفترچه ای رو که سال ۸۱ -۸۲ توش داستان مینوشتم پیدا کردم. (یادمه اون موقع ها چقدرم با این نوشته های نصفه نیمم حال میکردم ) محسا تو از این یکی خوشت میومد. نه؟!!!
سلام خوب بود
معذرت میخوام ما هنوز بخش نظر سنجی راه ننداختیم .
هر وقت راه افتاد خبرت میکنیم!
hi. you have a good blog. see mine.
آره عزیزم من از همشون خوشم میومد و از این یکی بیشتر
منم از همه خوشم میاد از تو یکی بیشتر !
این حرفا چیه دختر جون؟
سلام به سحر کوچولو
به مهساهم سلام برسون
این داستانت منو یاد اون کارتونی انداخت که وقتی بچه بودم از تلویزیون پخش میشد یه نقاش که به خاطر اون دختره که مریض بود توی زمستون رفت بالای درخت تا یه برگ بکشه تا دختره امیدشو از دست نده !
قصه ات جالب بود
در ضمن ای دی اس ال مهسا هم مبارک
راستی امیدوارم از پست قبلیم ناراحت نشده باشین
من دوستون دارم شاید یه روزی آدرس بدم بیان به وبلاگم هم نظر بدین(وبلاگ که چه عرض کنم!)
جوابمو بدین بازم میام میبینم البته نه مثله اون یکی که ما دعا کردیم بارون بارید واسه فاطمه
سلام به قاف عزیز:
حالا که دوران مشکوکییته منم مشکوکه سومم!
میدونی چیه منو اون یکی دختره بیشتر دلمون میخواد جواب هرکسی رو تو وبلاگ خودش بدیم تا دلمون خنکشه! ؛)
ممنونم که به ما توجه داری(کمه، بیشتر توجه کن). اما ای کاش آدرس وبلاگت رو میدادی تا شاید مام بهت توجهی کردیم . دنیا کوچیکه و داره مکافات! ؛)