از بس که چیزی ننوشتم دیگه دیگه نمیدونم چیارو باید بنوسم . آقاهه بهم گفت بنویس هر اتفاقی رو که برات میوفته( آخه اتفاقی که نمیوفته برای من ).... بگذریم...
*امروز تولد یه کسی بود و من دلم نخواست که بهش تبریک بگم.
* از همین فردا 12 روز آدما وقت دارن هر وقت که تشنشون شد آب بخورن چون از روز 13 دهم دیگه این خبرا نیست! چه سخت میشه روزه گرفتن تو تابستون (البته برایه منه ضعیف الایمان ) .
*سحر رفته به یه راه دور و مامان من امرو از یه راه دور برگشت.
ببخشید دیگه خیلی در هم قاطی نوشتم
جالبه. منم آپدیتم. یه سر بزنید خانم کوچولو ها!
سلام خانم کوچولو
به کسی نگی ها !
من هم مثل خودتم غصه دار روزه داری در تابستان و این هوای گرم
میبینم که دست بکار شدی و این حرفا
در ضمن ٬ چی شد زدی تو کار نظر دادن واسه پست های قدیمی من ؟
هیچی همینجوری حوصلم سر رفته بود
سلام عزیزم
امدنت راسپاس
میگم نوشته بودی موزیک نذاشته خوب بخونی
خوب ایندفعه بیا خوب خوب بخون ههههههههه
اپ تو هم جالب بود از هر چی دلت خواسته بود نوشته بودی
ولی یه چیزی چرا به اون دوست تبریک نگفتی ؟؟؟
همینکه اتفاقی نمیفته ( حالا از نوع بدش) خودش خیلیه در مورد تبریک گفتن هم اینقدر خسیس وبدجنس نباش مهسا خانم گل
من به این مهربونی چه طور میتونم بد جنس باشم
تولودو که به هر کسی نمیشه تبریک گفت که آخه اِ
سلام سحری
مبارک باشه٬خوشحال شدم وبلاگ قشنگی درست کردید
**خیلی جالبه**
از طرف منم به مهسا تبریک بگو٬از کی راه افتاده؟؟؟؟
سلام خوب بود یا بهتر بکم عالی بود به من هم سر بزن برا تبادل لینک اماده ام لینکم رو قرار بده به من خبر بده اکه دوست داشتی بجه ای از مشهد
سلام خوبه وبلاگ قشنگی داری به ما هم یه سری بزن