امروز قرار بود با سحر و دوستاش شام بریم بیرون .
ولی ...
برنامه عوض شد و قرار شد بریم تولد
الانم من منتظر سحرم که بیاد دنبالم و بریم .
نه به این که نمی خاستم برم نه به این که سه سوته حاضر شدم .
تقریبا شونصد ساعته که حاضرم. بدش حوصلم سر رفت گفتم بیام یه آپی داشته باشیم
الان ساعت ۳۵ :۹ ایناس و فک کنم تا ۱۰ بریم و دیگه ملوم نی کی برگردیم .
................
امروز اومدنی دیدیم که وحید و بابک دم درن و از بخت بلند من وحید میخواس بره خونه راد اینا و من رو هم رسوند ( با ماشین نو اش . نمی دونی با چه احتیاطی میومد . خندم گرفته بود )
همین الان سحر زنگ زد گف دارن میان
گفتم آپم؟!
نه ! کی ؟
سلام گلی جون اگه میشه منو لینک کن ممنون میشم
فدات شم
بای