ببخشیدا شرمنده......
اونایی که دوست دارن ما عتیقه ها رو ببینن در زمان مقرر ٬باید اول بی زحمت بگن کجای تهران مستقرن که ما بفهمیم که کی چقدر زحمت خواهد کشید . امیدوارم کسی تفره نره (قابل توجه خانم قاف ) این چشمکه چقدر مسخرس !!! چشمانمان خیلی درد میکنه دیگه نوشتن از توان ما خارج شد . شرمنده .
مرد با اندکی خرید در دست وارد میشود و رو به زن که مشغول جون کندن در مطبخ است میفرماد: ببین چی خریدم! اما زن با زیرکی تمام به مرد جواب میدهد: اِ... اینم که آوام! این دیگه چیکار میکنه...؟! و مرد به شرح وقایع میپردازد.
چند روز بعد...
مرد با زیرکی تمام وارد منزل میشود...! زن در حال جون کندن و با تعجب تمام به او نگاه میکن! مرد در حالی که دست زنی دیگر در دستانش است میفرماد: ببین با کی اومدم...؟!! زن: اِ... اینم که آوام! این دیگه چی کار میکنه!!!!! و مرد به شرح وقایع میپردازد!
پ.ن: ۱-سرمای خیلی بدی خوردم! ۲- دندونم و عصب کشیِ خیلی بدی کردم! ۳-کامپیوتر خیلی بدم ۱قدم به مرگ نزدیکتر شده!
جونمون براتون بگه که کارگاه اصلا دلچسب نبود. در مورد همه چیز صحبت شد جز گرافیگ . البته صحبت شدا ولی همش ربطش دادن به مطبوعات و گرافیک مطبوعاتی که در کلا کسل کننده بود و باعث شد که ما دچار خمیازه شویم . ( امیدوارم قاف عزیز جواب شو گرفته باشه )
همین جا جا داره کم کاریه اون یکی دختررو گزارش کنم .همینو میخواستی آره ؟
یه آگهی مهم هم همین جا به همه میدم که خودتان را آماده کنید که ما یعنی خانوم کوچولو ها یا مهسا و سحر را در هفته ی آخر اسفند خواهید دید . (از آنجایی که ما عتیقه هستم این آگهی را دادیم ها )
وعده ی دیدار ما .......
حالا بعدا میگیم .
سلام میکنم به تو ای خواننده .
قرار شده که من و اون یکی دختره پنشمبه بریم سالن راضی یا شایدم رازی . برای کارگاه گرافیک و از اینجور سوسول بازیا . و از اونجایی که همه میدونن این سالن کجاست و چییه دیگه توضیح نمیدم. اینو گفتم که اگه یه وقت کس دیگه ای هم می خواست بره آمار خودشو به ما بده. اگرم نخواست نده .
( گذشته از همه این حرفا لطفا بیشتر به ما توجه کنید موتوشکر )
همین جا جا داره به تمام عاشقان این مرز و بوم و همچنین عاشقان این ولایت پیروزی با شکوه انقلاب اسلامی رو تبریک بگم .
البته میدونم که تک تک شما عزیزان الان با حضور با شکوهتان در راهپیمایی ۲۲ بهمن مشت محکمی بر دهان آمریکا اسرائیل (کلاْ خارج) کوبیدید .
تهی بود نسیمی
سیاهی بو.د و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی
* آقای سپهری *
( مرض به روز رسانی بود که انجام شد )
دیروز رفته بودیم برای جهیز خرگوش بهاری یخچال و گاز و از این چیزا بخریم، تازه اونجا بود که فهمیدم چقدر مردم( دور از جون شما) مصرف گران. تو مغازه بودیم که یه مرده اومد و از فروشنده سراغ گاز ۶ شوله میگرفت فروشنده بهش توضیح داد که بابا جان گاز ۶ شعله ۲تا شعله وسطش نزدیک به همه به درد نمیخوره، مردک جواب میده: در عوض مثل توپ صدا میکنه که فلانی به دخترش گاز ۶ شعله داده !!!!!!! ( فکرشم خنده داره)
فروشندهِ برای ما تعریف کرد خیلیا میان اینجا از قهوه جوش و تخم مرغ آب پز کن تا پاستاپز برای جهیز دخترشون میگیرن و طی یک مراسم با شکوه اونا رو در منزل تازه عروس و داماد همراه با پاپیون های مختلف به معرض نمایش میزارن (اینو راست میگفت ، آخه دختر همسایه قبلیمون به دونه دونه ی سیرو پیازاشم پاپیون زده بود) . که تو فامیل مثل توپ صدا کنه.
یه بارم وقتی رفته بودیم برای خرگوش بهاری لباس نامزدی بخریم، دو تا خانوم چادری اومده بودن تو مغازه میگفتن یه لباس میخوام تا حالا برای هیچ کدوم از فامیلام نیاورده باشی!، اصلا هم براش فرقی نداشت که لباسش ۱۰۰ باشه یا ۵۰۰ فقط بین فامیلاش تک باشه!!!
پ.ن: لاالله الا الله
زن خوب تو دنیا مثل دایناسور میمونه که نسلش منقرض شده
ولی مرد خوب مثل سیمرغه که از اول افسانه بوده !
و "قاف" حرف آخر عشق است
آنجا که نام "تو" آغاز میشود
و قاف حرف اول قلب است
آنجا که نبض واژههای تو دلتنگ میشود
و قاف حرف اول قله است
آنجا که بادبان غزلهات باز میشود
و قاف حرف اول قاصدک است
آنجا که شعر برای تو پرواز میشود
و قاف حرف اول قبله است
آنجا که شعر تو آواز میشود
و قاف قاب دلمردهی تنهایی ماست
آنجا که نام تو بر خاک، راز میشود
و قافِ قسمت تو شاید این باشد:
چه دیر زخمهای کهنهی تو باز میشود
(این یه زیرلفظی بود که تو ای قاف عزیز آدرستو به ما بدی قبل از اینکه خودمون پیداش کنیم!)
- توی حیاط خونه ما توی سرد ترین روزای زمستون وقتی حتی یه برگم روی تموم درختا پیدا نمیکنی برق دو تا برگ سبز روی درخت گلابی نظر چشماتو به خودش جلب میکنه . آره وقتی هیچ جای حیاط اثری از سبزی نیست و همه جا رو سفیدیِ برف گرفته به راحتی میتونی دو تا برگ مصنوئی سبزُ بالاترین شاخه درخت گلابی بببینی
پ.ن: دیروز از زیر کمدم دفترچه ای رو که سال ۸۱ -۸۲ توش داستان مینوشتم پیدا کردم. (یادمه اون موقع ها چقدرم با این نوشته های نصفه نیمم حال میکردم ) محسا تو از این یکی خوشت میومد. نه؟!!!