همین طوری

سیلام

عرض به حضورتون که چهارشنبه چهلمه آن مرحوم است و ما باید تشریف ببریم راه دور  این یک.

دو اینکه کامپوترمان در یک هنگ شدید به سر میبرن و بر همین اساس ما حتی نمی توانیم به آیکن فوتوشاپمان نگاهی بیندازیم . چه برسد به کارهای دیگر ( البته طبق آمار معلوم شده است که ۹۰٪ دخترا همیشه کامپیوتراشون خرابه) . و همین قضیه ما را مجبور کرد تا برویم و از دیگری (سحر ) پوستر به عنوان قرض بگیریم در مقابل دیدگان استادمان با آن پوستران قِر آییم . جالب قضیه اینجاست که با اینکه کارهایمان به طور کامل مورد تایید استاد مربوطه واقع نشده و در حالی که ژوژمانمان در همین نزدیکی هاست و ما درون دلمان احساس شوری میکنیم باید برویم و کارهای دیگر د وستانمان را انجام دهیم. آن هم چه دوستانی.... دوستانی که از لحاظ کامپیوتر درون تعطیلات رسمی به سر میبرند به طوری که فوتوشاپ را از کورل نمی توانند تشخیص دهند

و سوم .... یه موجودی تو این دنیاست که با منه نهیف و ظریف و شکستنی قهرش اومده              چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نمیدونم

***و این بود شرح وقایع اتفاقیه***

 

۲۱ /۲ ۰ / ؟ ۱۳۶

نام: سحر

نام فامیل : کوچولو

تاریخ تولد: ۲۱ /۲ ۰ / ... ۱۳۶ 

نام پدر: انوشیروان

نام مادر: زهرا

مادر و کودک هر دو سالمن.

شیطونی

ما ،یعنی هم سحر هم محسا ،همین الان تو کلاس ایندیزاین هستیم. و داریم استادمون رو می پیچونیم. و اصلا به درس گوش نمیدیم، چون چی؟!!!! بلدیم!

این استاده خیلی زیادی حرف میزنه اساب مسابمونو می ریزه به هم . اه

یه چندتا پسر اوسگل هم تو کلاسمون هستن که روبه رومون هستن خیلی هم خوشال هستن

کلا هستن ...بابااااا

و ما نیز از در راستای موفت بودن اینترنت این مکان سوء استفاده خود را میبریم . یاه یاه یاه

بابا یکی این استادرو از برق بکشه

 

کاش می شد

از طرف مهدی
 
کاش می شد که کسی می آمد

این دل خسته مارا، می برد

چشم مارا می شست

راز لبخند به لب، می آموخت

کاش می شد که به انگشت، نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم

قبل از آنی که، کسی سر برسد

ما نگاهی به دل خسته خود می کردیم

شاید این قفل، به دست خود ما باز شود

پیش از آنی که به پیمانه دل، باده کنند

همگی

زنگ پیمانه دل، می شستیم

« کاشکی »، واژه دردآور این دوران است

« کاشکی »، جامه امیدی است

که تن حسرت خود، پوشاندیم

کاش می شد که کمی

لااقل

قدر وزن پر یک شاپرک، ما مسلمان بودیم

بر شب بخند،

بر روز،

بر ماه و بر پس کوچه های پیچ پیچ جزیره،

بر این پسرک کم رو که دوستت می دارد،

 

نان را بگیر،

هوا را بگیر،

روشنیُ بهار را بگیر از من

اما خنده ات را نه

تا چشم از جهان فرو نبندم!

 

             پابلو نرودا

کامپیوتر

 

زنان فکر میکنند که کامپیوتر باید مرد باشد زیرا...

۱- برای جلب توجهش باید اول آن را روشن کرد.

۲- با وجود اینکه داده های زیادی در ذهن دارد همچنان ساکت است.

۳- به محض اینکه به یکی وابسته شوید پی می برید که اگر کمی بیشتر صبر می کردید مدل بهتری گیر می آوردید .

و مردان فکر می کنند که زنان باید کامپیوتر باشند زیرا... 

۱- هیچ کس به غیر از خدا منطق درونی آن را درک نمی کند .

۲- زبان خاصی که کامپیوتر دارد برای هیچ کس قابل فهم نیست .

۳- حتی کوچکترین اشتباه شما  در حافظه دراز مدت ثبت می شود تا در موقع لزوم یادآوری شود .

۴- به محض وابسته شدن به آن درمی یابید که باید نصف حقوق خود را بابت لوازم جانبی صرف کنید .

 

همدم

ما می دانستیم، و مادرمان هم میدانست که می دانیم، که او پدر ۸۵ ساله مان را کشته است. همه ی ما منتظر چنین روزی بودیم، فقط نمیدانستیم کدامشان قاتل خواهد بود و کدام یک مقتول. اگر مادرمان موفق نشده بود به طور حتم پدرمان موفق میشد. همه روی مادر را بوسیدیم، در آغوشش گریه کردیم و در چشمانش خواندیم که: کاری نمیتوانید بکنید.

یک پزشک آشنا گواهی فوت پدر را صادر کرد. مراسم پدر به بهترین صورت ممکن برگزار شد؛ تکیه کلام مادر در مراسم پدر این بود: بی همدم شدم.

 

دایی دیگه چشماشو بسته. حالا نوبت منه که دنبال لباس سیاه تو کشوم بگردم.