بر شب بخند،

بر روز،

بر ماه و بر پس کوچه های پیچ پیچ جزیره،

بر این پسرک کم رو که دوستت می دارد،

 

نان را بگیر،

هوا را بگیر،

روشنیُ بهار را بگیر از من

اما خنده ات را نه

تا چشم از جهان فرو نبندم!

 

             پابلو نرودا

نظرات 12 + ارسال نظر
پدرام 11 اردیبهشت 1387 ساعت 11:22 http://www.p10.blogsky.com

با عرض سلام و خسته نباشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید اگر تمایل به تبادل لینک هستید وبلاگ منو با عنوان (بهترین سایت دانلود رایگان ) تو وبلاگتون قرار بدین و به من اطلاع بدین تا شما رو لینک کنم.
http://www.p10.blogsky.com

[ بدون نام ] 13 اردیبهشت 1387 ساعت 15:12

چه شعر با احساسی بود...خیلی نازنازی بود.

سحر کوچولوی ناز...یه سری هم به وبلاگ من بزنی بد نمی شه ها؟

بهارین 13 اردیبهشت 1387 ساعت 15:12 http://baharin.blogsky.com

چه شعر با احساسی بود...خیلی نازنازی بود.

سحر کوچولوی ناز...یه سری هم به وبلاگ من بزنی بد نمی شه ها؟
قبلی رو فراموش کردم اسمم و بنویسم.

مهران 14 اردیبهشت 1387 ساعت 15:30 http://www.azadikhah.blogsky.com

سلام ممنون از نظرت .چشم

سلام می کنم به باد،
به بادبادک و بوسه،
به سکوت و سوال
و به گلدانی،
که خواب ِ گل ِ همیشه بهار می بیند!
سلام می کنم به چراغ،
به «چرا» های کودکی،
به چالهای مهربان ِ گونه ی تو!

سلماز 14 اردیبهشت 1387 ساعت 21:20 http://after84.blogfa.com/

شعر زیبایی بود.موفق باشی.

سلام نمی کنه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 22:11 http://www.promete28.blogfa.com

تا چشم از جهان ببندم ونفس بکشم... به روزم...

حامد 14 اردیبهشت 1387 ساعت 22:27 http://hamedba.blogfa.com

سلام خوبی سحر خانم کوچلو نمیگم چون از این حرف خوشم نمیاد چون هیجکس کوچولو نیست خوب وب قشنگی داری امیدوارم که یه سری به ماهم بزنی که بیشتر آشنا بشیم خوشحال میشم بای

زیگ زاگ 15 اردیبهشت 1387 ساعت 16:23 http://pesaremajazi.persianblog.ir

یاده گیتارمو ازم نگیر استاد حسن افتادم :d
جالب بود..
ممنون از حضورت...

مهدی 15 اردیبهشت 1387 ساعت 19:24 http://www.asemone-ashghi.blogfa.com

کاش می شد که کسی می آمد

این دل خسته مارا، می برد

چشم مارا می شست

راز لبخند به لب، می آموخت

کاش می شد که به انگشت، نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم

قبل از آنی که، کسی سر برسد

ما نگاهی به دل خسته خود می کردیم

شاید این قفل، به دست خود ما باز شود

پیش از آنی که به پیمانه دل، باده کنند

همگی

زنگ پیمانه دل، می شستیم

« کاشکی »، واژه دردآور این دوران است

« کاشکی »، جامه امیدی است

که تن حسرت خود، پوشاندیم

کاش می شد که کمی

لااقل

قدر وزن پر یک شاپرک، ما مسلمان بودیم

شعرت اینقدر زیبا بود که گفتم حیفه این تو بمونه .

کدخدا 16 اردیبهشت 1387 ساعت 18:29 http://kadkhoda929.blogfa.com

من موندم با یک جاده بی انتها که از این به بعد کسی رو برای همراهی ندارم.

چه دردناک بود اون لحظه.

قدرت تحملشو نداشتم.

اما چاره ای جز تحمل نداشتم زندگی با من چی کار کرد؟امشب چه طولانی شده.

بغضمم نمیشکنه.

امشب همه چیز عذاب آور شده.

سکوت?بغض خفه کننده? فکر تو? صدای ضربان قلبم? تحمل? نفس کشیدنم? باور لحظه هام و نگه داشتن قلبی که تو به من دادی سخته.

سخت تر از حد توانم.حست میکنم. با همه وجود حست می کنم.می دونم که الان داری به من فکر می کنی.می دونم.

باور دارم با من نیستی اما من تورو با ذره ذره وجودم حس می کنم

می دونم که تو هم منو حس می کنی........



دوستدارتون کدخدا ....

سحر و مهسا بزرگو 17 اردیبهشت 1387 ساعت 17:06

سلام
خانما عجب شعر خشکلی بود
نبود
حتما بوده
چون خیلی نظر به قشنگی این شعر دادن
راستی
این شعر به کدوم سبک سروده شد بود
(بابا مگه فضولی) همین که چند نفر پیدا میشن
حرفای امیدوار کننده میزنن خیلی عالی نه!
راستی شما اهل کجا هستید چند سالتونه.
البته اگه عیبی نداره جواب بدید.
من اینجا گل پیدا نمیکنم و الا
یه خرمن گل تقدیم شما میکردم.
بای تا
های

علیک سلامِ مارو قبول کن .
اگه وبلاگ داری حتما آدرسشو بگو به ما .
تو خودت یه قولونبه گلی ! گل دیگه واسه چی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد