چی می شد اگه زندگی ctrl+z داشت ؟
حالا مثلا اومدیم و داشت ... می خواستی چه کار کنی ؟؟
- عین این آدمای افسرده ی بدبخت شدی مهسا
چته؟؟؟؟
- هیچیم نیس به خدا
فقط احساس خوبی ندارم
احساس می کنم دارم failed می شم ( game over )
نمی دونم چجوری باید درستش کنم
حقیقت اون چیزی که نشون میده نیس شایدم هس
" من توی اون تاریکیای ته آبم به خدا
حرفم باور کن علی .... ماهیه خوابم به خدا "
مزخرف ترین کار کاریه که تو مغز منه
- چه کاری ؟ می خوای چی کا کنی ؟
- کاری که آدمای ضعیف می کنن
- خاک تو سرت
- تو بودی چی کار می کردی ؟
- همون کاری رو که در اعماق داری بهش فکر میکنی !
- اگه نشد چی ؟ می دونی که من نمی تونم درست حرفمو بزنم . تو موقعیتش که قرار میگریم همه چی یادم میره .
- میدونم که هر چی میکشی از این حرف نزدناته
ولی باید بتونی
به نظر من اگه یه بار کتبی حرف بزنی بعدش کمتر یاد میره .
- این روزام من خیلی غمگینم این طوریم که باشم دیگه بدتر حرفم نمی یاد
یهو دیدی رفتم رو کانال هرچه باداباد
نمیدونم ...
ساعت ۷:۳۰ از خواب پا میشم
۸:۲۰ از خونه می رم بیرون
۹:۵ میرسم شرکت
کامپیوترو روشن می کنم
انجام دادن کارهای تکراری
یک هشتم - یک چهارم - یک دوم ...
مهربان - رستم زاده - چمنی - هدایت - تازگیام که قبادزاده - کارخانه - موسی زاده و...
تا ساعت ۶
۷ میرسم خونه
بعدشم که خواب
دوباره ...
ساعت ۷:۳۰ شد
شنبه
یکشنبه
دوشنبه
...
کجایی پس اتفاق تازه
امروز صب که از خواب پاشودم طبق معمول رفتم سراغ آکواریوم ببینم همه حالشون خوبه یا نه
بعد دیدم که یکی از این ماهی هایی که ملی خریده نی ! آقا این ورو بگرد اون ورو بگر نی که نی .
بعد ییهو دیدم دومش از دهن اون یکی ماهیه بیرونه ! با خودم گفتم ای بابا چرا این ماهیه رفته تو دهن اون ماهیه ( اصولا من آدم مثبت اندیشیم ) . بعد هیچی دیگه تحت یه سری عملیات دراکولا پسندانه من و بابام ماهی مذکور را گرفته و با تجهیزات کامل که شامل یک عدد سینی و یک عدد انبردست بود ماهی طفلک را از دهان ماهی مذکور به بیرون هدایت کردیم . سپس ماهی مذکور را به داخل آکواریوم رها کرده و آن ماهی طفلک را هم به آکواریوم انداخته تا تغذیه سالمی باشد برای همه .
( البته منظورمون از این کار فقط این بود که بینیم ماهی طفلک چه ریختی شده اصلا هم آزار نداشتیم )
نا گفته نماند که چند روز پیش هم یکی از ماهی های زرد کوچولوی من نبود ۵ تا بودن که شده بودن ۴ تا . ولی چون اثری ار آثارش نبود به روی خودمون نیوردیم که نی !
این کارو کردیم تا درس عبرتی بشه واس بقیه .
از عرشیان :
یادتون هس گفته بودم تر زدم به کارای رستم زاده ؟
ایشان هم تصمیم بر این گرفته اند که تمامی خسارت هار وارد شده را به حساب اینجانب بزنند .
حدود ۴۰۰ - ۵۰۰ یا ۶۰۰ تومن اینتورا .
از این تعجب میکنم که مرتیکه میدونه من چه سلیته ییم . نمی دونم چرا این کاره کرده !
البته هنوز به روی خودم نیووردم . بزا تو یه وقت مناسب برم یَک قمه کشیی را بندازم که عرشیان بشه فرشیان .
البته کریمی خیلی رو من کار میکنه که آدم باش دعوا نکن و از این حرفا ولی من که حالیم نی !
اِ گفتم کریمی یادم افتاد که امروز رفت زیر تیغ . این ینی اینکه من به چوخ میرم چون تا شنبه مرخصیه و من تنها .
خسته شدم از عرشیان
قبل از اون از خودم
..........................
حالا تو بدو ... اگه بهش رسیدی .
دلم لک زده واسه نیمکت مدرسه ....
واسه خوندن چیزایی که از قبل روش مونده
واسه اینکه تو جا میزی چیزی جا مونده یا نه
واسه نوشتن تقلب های ریز ریز
واسه هول دادن همه نیمکتا از نیمکت آخر ( واسه لحضه ای داد همه در میاد )
واسه همون مانتوی گشاد / بد رنگ / زشت / غیر قابل تحمل ( درست عین مانتوی نگین )
وقتی مث ماهی از دست ناظم در میری
دلهره گرفتن کارنامه و جعل امضای مامان !
............
ببخشید که الکی منتظر موندین
مرغ و خروس و اردک عید خودم مبارک
حیف شد از نماز عید جاموندم . من که مث خرس گریزلی خواب بودم مامانمم بیدارم نکرد .
دوس دارم خوب نماز عیدو
خلاصه ماه رمضون تموم شد و دوباره میتونم لاک بزنم
تو این یه ماه ناخونام عین دراکولا شده بود
............
دریغ از یه sms تبریک عید حتی از همراه اول
امروز قرار بود با سحر و دوستاش شام بریم بیرون .
ولی ...
برنامه عوض شد و قرار شد بریم تولد
الانم من منتظر سحرم که بیاد دنبالم و بریم .
نه به این که نمی خاستم برم نه به این که سه سوته حاضر شدم .
تقریبا شونصد ساعته که حاضرم. بدش حوصلم سر رفت گفتم بیام یه آپی داشته باشیم
الان ساعت ۳۵ :۹ ایناس و فک کنم تا ۱۰ بریم و دیگه ملوم نی کی برگردیم .
................
امروز اومدنی دیدیم که وحید و بابک دم درن و از بخت بلند من وحید میخواس بره خونه راد اینا و من رو هم رسوند ( با ماشین نو اش . نمی دونی با چه احتیاطی میومد . خندم گرفته بود )
همین الان سحر زنگ زد گف دارن میان