-
[ بدون عنوان ]
21 اسفند 1394 18:22
بعد از مدت ها دوباره دارم متن میذارم ... تنهایی که مزه نداره... فقط اومدم بگم دلم برای یار وبلاگیم تنگ شده، قدیمی ترین یارم دلم تنگه برای خنده های غیر قابل کنترلش... شیطنتاش... غرفه گرفتنامون... و همه خاطراتی که با هم داریم نمیدونم چرا از هم دور شدیم نمیدونم به اینجا سر میزنی یا نه
-
? do u feel me
28 آبان 1389 19:15
. این آهنگو خیلی دوس دارم فقط نتونستم حجمشو کم کنم ببخشید download Schiller-I feel you
-
باد هر چه آوردی بیار
27 آبان 1389 19:09
چی می شد اگه زندگی ctrl+z داشت ؟ حالا مثلا اومدیم و داشت ... می خواستی چه کار کنی ؟؟ - عین این آدمای افسرده ی بدبخت شدی مهسا چته؟؟؟؟ - هیچیم نیس به خدا فقط احساس خوبی ندارم احساس می کنم دارم failed می شم ( game over ) نمی دونم چجوری باید درستش کنم حقیقت اون چیزی که نشون میده نیس شایدم هس " من توی اون تاریکیای ته...
-
بهار . تابستان . پاییز . زمستان و باز هم بهار
24 مهر 1389 20:06
ساعت ۷:۳۰ از خواب پا میشم ۸:۲۰ از خونه می رم بیرون ۹:۵ میرسم شرکت کامپیوترو روشن می کنم انجام دادن کارهای تکراری یک هشتم - یک چهارم - یک دوم ... مهربان - رستم زاده - چمنی - هدایت - تازگیام که قبادزاده - کارخانه - موسی زاده و... تا ساعت ۶ ۷ میرسم خونه بعدشم که خواب دوباره ... ساعت ۷:۳۰ شد شنبه یکشنبه دوشنبه ... کجایی...
-
روز و شب
17 مهر 1389 20:10
روزم مبارک فقط همین ...
-
قاطی پاتی
12 مهر 1389 21:27
امروز صب که از خواب پاشودم طبق معمول رفتم سراغ آکواریوم ببینم همه حالشون خوبه یا نه بعد دیدم که یکی از این ماهی هایی که ملی خریده نی ! آقا این ورو بگرد اون ورو بگر نی که نی . بعد ییهو دیدم دومش از دهن اون یکی ماهیه بیرونه ! با خودم گفتم ای بابا چرا این ماهیه رفته تو دهن اون ماهیه ( اصولا من آدم مثبت اندیشیم ) . بعد...
-
یالا....
6 مهر 1389 21:10
آهای سیلابی!!! مگه من چند تا دوست دارم.... که همون یکی هم بحواد با من قهر باشه؟!!! تا ۳ میشمرم و بهت فرصت میدم تا باهام آشتی کنی... !!! ۱ . ۲ . ۳ خوبه..! آشتیتو قبول میکنم...! من مهربونم دیگه...!!!!! ( سحر )
-
no one,nothing
5 مهر 1389 20:43
خسته شدم از عرشیان قبل از اون از خودم .......................... حالا تو بدو ... اگه بهش رسیدی .
-
آیم سو ساری
2 مهر 1389 22:46
دلم لک زده واسه نیمکت مدرسه .... واسه خوندن چیزایی که از قبل روش مونده واسه اینکه تو جا میزی چیزی جا مونده یا نه واسه نوشتن تقلب های ریز ریز واسه هول دادن همه نیمکتا از نیمکت آخر ( واسه لحضه ای داد همه در میاد ) واسه همون مانتوی گشاد / بد رنگ / زشت / غیر قابل تحمل ( درست عین مانتوی نگین ) وقتی مث ماهی از دست ناظم در...
-
اعتصاب
20 شهریور 1389 23:30
من دیگه آپ نمی کنم تا سحر آپ کنه میگی نه نگا کن
-
[ بدون عنوان ]
19 شهریور 1389 13:15
مرغ و خروس و اردک عید خودم مبارک حیف شد از نماز عید جاموندم . من که مث خرس گریزلی خواب بودم مامانمم بیدارم نکرد . دوس دارم خوب نماز عیدو خلاصه ماه رمضون تموم شد و دوباره میتونم لاک بزنم تو این یه ماه ناخونام عین دراکولا شده بود ............ دریغ از یه sms تبریک عید حتی از همراه اول
-
آپ قبل از تولد
18 شهریور 1389 21:48
امروز قرار بود با سحر و دوستاش شام بریم بیرون . ولی ... برنامه عوض شد و قرار شد بریم تولد الانم من منتظر سحرم که بیاد دنبالم و بریم . نه به این که نمی خاستم برم نه به این که سه سوته حاضر شدم . تقریبا شونصد ساعته که حاضرم. بدش حوصلم سر رفت گفتم بیام یه آپی داشته باشیم الان ساعت ۳۵ :۹ ایناس و فک کنم تا ۱۰ بریم و دیگه...
-
سوتی
17 شهریور 1389 23:38
منور کردم من با این کارکردنم . از تو سه تا از ماهنامه هامون سه تا سوتی درومده ( البته تا این لحضه ) که یکیش بخشودنی است و ۲تا ی دیگه که مال رستم زاده بود غیر قابل بخشش دیروز که با رستم زاده گیس و گیس کشی شد . اومده میگه چرا کار من اشتباه چاپ شدهههههههههههههه بعد من میگم اشتباه شده دیگه حالا بیا منو بکوش که با میانجگری...
-
آپ از عرشیان
16 شهریور 1389 16:54
هم اکنون در ساعت ۴:۳۰ به سر می بریم . واقع در عرشیان و منو کریمی به عنوان کارمندان نمونه الان اینو وظیفه خودمون می بینیم که یه چند تا مَلَق تو اینترنت بزنیم . و از اونجایی که هی مهربان می یاد تو اتاق ما نمی تونیم درست به وظیفمون عمل کنیم . کریمی داره می گه هر روز در مورد یکی بنویس . همچین بدم نمی گه . مثلا یه روز در...
-
دیروز + امروز
15 شهریور 1389 23:04
دیروز خواب موندم اونم نه یه زره دو زره . ۲ ساعت . ساعت از ۱۰ گذشته بود . ( هر روز ۸ اینطورا بیدار میشم ) . اصلانم به دلم بد را ندادم و با خونسردی طبق روال هروز تایمی رو که باید جلو آینه سپری می کردمو سپری کردم . حدود ساعت ۱۱ بود که رسیدم عرشیان . تو همون دیروز باز دوباره بین من و یکی دیگه از همکارام به نام ممد جذاب یک...
-
اولین همراه
13 شهریور 1389 22:49
بضی وقتا که بهت نگا میکنم یا دوس دارم خودم بمیرم یا تورو اینقدر بکوبم به دیوار تا رودهات بپاچه به سقف . چون هیچ وقت هیچ حرفی با من نداشتی .هیچیه هیچی . ولی وقتی فک میکنم و میبینم که تو لحضه هایی که تو خواب غفلطم این تویی که فقط به یاد منی و منو به این دنیا برمی گردونی . این تویی که فقط وفتی من تنهام با منی . این تویی...
-
هر کاری دلم بخواد میکنم
11 شهریور 1389 23:17
بفرما همینو میخواستین ؟؟ میخواستین امروز برم عرشیان و با سردسته انگل ها دوام شه ؟؟؟؟ آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر اینکه چرا برگه ای رو که واسه راد درست کرده بودمو از دیوار کندم و یکی دیگه که ساده بودو زدم جاش . همین . یه موضوع به این مسخره ای تونس منو تاسرحد مرگ عصبی کنی . در جواب هم من همش میگفتم اون مال تو نبود...
-
کپک بهتر است یا انگل
10 شهریور 1389 21:43
اه اه خب این مدیریت مزخرف عرشیان میمرد اگه فردارو تعطیل میکرد ؟؟؟؟ حالا بگو می خواستی تو خونه بمونی چه غلطی کنی ؟؟ نظر خواهی : تو خونه موندن و کپک زدن بهتره یا رفتن به عرشیان و با چند تا انگل سروکله زدن ؟؟
-
ماتهت غم ۲
9 شهریور 1389 21:58
دیروز با بابک و فرشید رفتیم ابراکت خریدیم ( نیس خیلی چاقم می خوام لاغر شم یه زره) همون دو نفری که در بالا ذکر کردم امروز رسما اعلام کردن که نمیان دیگه (به مدیران با لیاقت ) . ولی نفهمیدم وحید چی کا کرد به خاطر ناراحتی های امروز مقداری سردرد شدیم و تصمیم به پیاده روی گرفتیم و بین راه قصد کردیم بریم به شهر کتاب و کتابی...
-
ما تهت غم
6 شهریور 1389 23:32
راد از اینکه از عرشیان رفتی خیلی ناراحتم . تو در تمام طول عمر کاریم بهترین همکار من بودی . و از اینجا به بعد خوشحالم که دوست منی . وحید با اینکه خیلی لج منو در میاری بدون که دوست دارم و از اینکه توام میخوای بری خیلی ناراحتم و امیدوارم توام دوست من بمونی . وقتی تو نیستی میخوام عرشیان نباشه وحید یادت میاد اون اولا که...
-
گمان نمیکنی؟
5 مرداد 1389 14:41
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود گاهی نمیشود که نمیشود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت یار تو نیست گاهی تمام شهر گدای تو میشود...
-
احساسات
7 اردیبهشت 1389 19:43
کامپیوترمان را عوض کردیم خوشحالیم احساس خوبی داریم ****** خیلی کم میاییم این جا خوشحال نیستیم احساس خوبی نداریم ******** دلمون برای دوستای وبلاگیمون تنگ شده خوشحال نیستیم احساس خوبی نداریم ******* از زندگیمون راضی هستیم خوشحالیم احساس خوبی داریم ******* سحر زود تر داستانمونو بزار می خوام بخونمش میدونم که یا یادت رفته...
-
عنوان نداره که
22 بهمن 1388 12:52
بعد از ۲۵۰۰ سال امده ام تا بروم ! امروزم که ۲۲ بهمنه و تنها فایدش اینه که من تونستم تا لنگ ظهر بخوابم این روزا کارمون تو عرشیان خیلی زیاده طوری که تا ۱۰ شرکتم هرشب و تو این شرایط تا لنگ ظهر خوابیدن نعمت بزرگیه احتمالا فردا باس برم شرکت ( البته هر چی آقامون بگن ) دیروز سر صبح آقای مهربان اومد تو اتاق نه گذاشت و نه...
-
[ بدون عنوان ]
14 مرداد 1388 13:15
یک مقدار پام (مچ پای سمت راستم) گوز پیچ شده و از جاش در رفته! الهم دورالله و رحمت الله و برکاتو که فعلا به کوری هر چی حسوده سالمم. اما هنوزم دنبال این جوابم که: رای من کجاست؟
-
عقرب قمر اینا
19 خرداد 1388 20:21
بله .... . تولدمان بود . در چند روز گذشته . کسی ما را یاد نبود . به جز ۳ تن : مرسی علی . مرسی سحر . مرسی محبوبه و مرسی اونایی که یادی نداشتند از ما . چون نه دلی بود و نه دماغی . کانون اگهی و تبلیغات عرشیان هم دیگه حالی نمی ده . مادر بزرگمان هم که .... خلاصه که اوضاع قمرش در عقربش به سر میبرد . راستی اومده بودم بگم :...
-
بی پولی
31 اردیبهشت 1388 10:39
و ما به سبب ادامه تحصیلات به نوشهر بازگشتیم.... اینجا هوا بسیار نامفحوم است!!!! نمیدونم چرا یا من نا پدید میشم یا محسا خوگشله!!!! عرضم به خدمتتون که یه دوربین برا خودم خریدم.... کلی زیاد تومن! canon EOS 1000D اما فقط این نیست یه گوشی هم خرج خودم کردم w910i اما هنوزم دلم پیش w810i خودمه که الان تو چاه توالت خوابگاهمونه...
-
فروردین - اردیبهشت - خرداد
22 فروردین 1388 21:25
امشب بعد از مدت ها اومدم اینتو . آخرین بار یادم نیست کی اومدم و چی نوشتم حسش رو هم ندارم برم نگا کنم . ۱۲ اسفند بود که رفتیم عروسی فاطمه حمیدی . ای داد بی داد . وقتی داشت با همه جدیت کارشو می کرد و ما هرچی صداش کردیم و مارو نمیشنید ~ نمی دونی چه خوش گذشت وقتی مارو شنید ما طبق معمول چند سال اخیر غرفه ای گرفتیم جهت سال...
-
اسفند۸۷
23 اسفند 1387 16:20
کی اسفند ۸۶ فکرشو میکرد که اسفند ۸۷ خرگوش بهاری با اون حافظه و اطلاعات و اون سبک زندگی توی اتاق عمل یه بیمارستان کار پیدا کنه و تمام تفریحشم فیلم گرفتن از دل و روده ی مردم بشه!!! اصلا به ذهنمونم نمی رسید حسین ابن فریدون با وجود اینکه عقد کرده همین الان تو شیراز! مشغول خدمت به وطنش باشه! من که هنوزم باورم نمیشه!! اسفند...
-
ایول به خودم
21 بهمن 1387 13:12
بالاخره قبول شدم ایول به من کاردانی به کارشناسی - ارتباط تصویری - دانشگاه کمال الملک
-
روزمرگی
13 بهمن 1387 11:40
دیروز با سحر رفتم کلی خرید کردم و کلی حالم خوب شد . البته دیرو کلا روز خیلی خوبی بود . دیشبم برگشتنی خونه با مهرنوش 4 تا شیرینی خامه ای خریدیم و تو راه خوردیم .خیلی مزه داد پریروزم با رزیتارفتیم ظهیرالاسلام برای گرفتن چنتا سررسید واسه مشتری و چون خیلی سرخوش بودیم از اون جا تا پارک لاله پیاده رفتیم . بد نبود . الانم من...