امشب بعد از مدت ها اومدم اینتو . آخرین بار یادم نیست کی اومدم و چی نوشتم حسش رو هم ندارم برم نگا کنم .
۱۲ اسفند بود که رفتیم عروسی فاطمه حمیدی . ای داد بی داد .
وقتی داشت با همه جدیت کارشو می کرد و ما هرچی صداش کردیم و مارو نمیشنید ~
نمی دونی چه خوش گذشت وقتی مارو شنید
ما طبق معمول چند سال اخیر غرفه ای گرفتیم جهت سال نو . نمی دونم چرا دوسش نداشتم .
از اون دوستم که وقتی اومد من تو کبابی بودم معذرت می خوام !
ما عید رفتیم مسافرت . مثل همیشه شاهرود . بعد از یه عالمه سال دوباره سال تحویل اونجا بودیم . حیف که باباجونم نبود .
الانم که میریم عرشیان .من و رزیتا و مهرنوش . میزنیم تو سر هم تا ۶ بشه بریم خونمون . عمان از روزایی که کسی نیست مارو برسونه .
نمی دونم این چیزا برای تو چه جذابیتی داشت که خوندیش . با توام ای خواننده .