مرغ و خروس و اردک             عید خودم مبارک  

حیف شد از نماز عید جاموندم . من که مث خرس گریزلی خواب بودم مامانمم بیدارم نکرد . 

دوس دارم خوب نماز عیدو 

خلاصه ماه رمضون تموم شد و دوباره میتونم لاک بزنم   

تو این یه ماه ناخونام عین دراکولا شده بود 

............ 

دریغ از یه sms تبریک عید حتی از همراه اول  

آپ قبل از تولد

امروز قرار بود با سحر و دوستاش شام بریم بیرون . 36_1_51.gif

ولی ... 

برنامه عوض شد و قرار شد بریم تولد             

الانم من منتظر سحرم که بیاد دنبالم و بریم . 

نه به این که نمی خاستم برم نه به این که سه سوته حاضر شدم . 

 تقریبا شونصد ساعته که حاضرم. بدش حوصلم سر رفت گفتم بیام یه آپی داشته باشیم

الان ساعت ۳۵ :۹ ایناس و فک کنم تا ۱۰ بریم و دیگه ملوم نی کی برگردیم .  

................

امروز اومدنی دیدیم که وحید و بابک دم درن و از بخت بلند من وحید میخواس بره خونه راد اینا و من رو هم رسوند  ( با ماشین نو اش . نمی دونی با چه احتیاطی میومد . خندم گرفته بود )

 

همین الان سحر زنگ زد گف دارن میانSmileys 

سوتی

منور کردم من با این کارکردنم .  

از تو سه تا از ماهنامه هامون سه تا سوتی درومده ( البته تا این لحضه ) که یکیش بخشودنی است و ۲تا ی دیگه که مال رستم زاده بود غیر قابل بخشش Gnome 

دیروز که با رستم زاده گیس و گیس کشی شد . 

اومده میگه  چرا کار من اشتباه چاپ شدهههههههههههههه 

بعد من میگم اشتباه شده دیگه حالا بیا منو بکوشRolling Pin 

که با میانجگری مهربان دعوا تموم شد .  

از موسوی هم موتوشکر که از من طرف داری کرد  

 

امروز هم تو یه ماهنامه دیگه کارش اصلا چاپ نشده بود ( همون رستم زاده )  

ولی امروز دیگه نیومد دعوا مرافع را بندازه . 

 

خدا بقیشو بخیر بگزرونه . ۳ تا اومده مونده ۴ تا دیگه . البته ۲ تاشو هنوز نفرستادیم واسه چاپ  

ولی می دونم همه ماهنامه های شهریور شامل سوتی می شوند 

به من هم هیچ ربطی نداره   

...............  

پ . ن

 رستم زاده رئیس شرکت می باشد .    

بسم اله رحمان رحیم 

حضور یک جن در وبلاگ به طور محسوسی حس میشه چون 

همینطوری یه یی هو فونتم عوض شد !!  

دیدی جراحتو چقد قشنگ تموم شد !!  

 

 

آپ از عرشیان

هم اکنون در ساعت ۴:۳۰  به سر می بریم . واقع در عرشیان  

و منو کریمی به عنوان کارمندان نمونه الان اینو وظیفه خودمون می بینیم که یه چند تا مَلَق تو اینترنت بزنیم . و از اونجایی که هی مهربان می یاد تو اتاق ما نمی تونیم درست به وظیفمون عمل کنیم .  

کریمی داره می گه هر روز در مورد یکی بنویس . همچین بدم نمی گه . مثلا یه روز در مورد مهربان یه روز بابک هدایت یه روز چمنی و ... و خیلی مشتاق است مطلبی رو که در مورد خودش است را بخواند  . 

 

داره ساعت ۵ می شود و ما در حال عظیمت هستیم

دیروز + امروز

دیروز خواب موندم اونم نه یه زره دو زره . ۲ ساعت   . ساعت از ۱۰ گذشته بود . ( هر روز ۸ اینطورا بیدار میشم ) . اصلانم به دلم بد را ندادم و با خونسردی طبق روال هروز تایمی رو که باید جلو آینه سپری می کردمو سپری کردم  . حدود ساعت ۱۱ بود که رسیدم عرشیان.  

 تو همون دیروز باز دوباره بین من و یکی دیگه از همکارام به نام ممد جذاب یک درگیری جزمی پیش اومد . ( الان شما فک می کنین من یه آدم وحشی پاچه گیرم . نخیر این طور نی )  

ولی بضی وختا کار به جایی می رسه که باخودم میگم گور بابای پیام اخلاقیم و چشمامو میبندمو دهنمو باز میکنم

البته همه میدونن که اگه بامن لج کنن کار خودشون لنگ میمونه . و از این حرصشون میگیره که همیشه و تحت هر شرایطی هم مهربان هم فتح الهی پشت منن

 این از دیروز 

 

امروزم که اتفاق خاصی نیفتاد .  

ساعت ۱ اینطورا راد و وحید اومدن . وحید که چس کن برقیش تو برق بود .  یه کلمه حرفم نزدیم . واسه راد هم که یه نوشته تحت عنوان golnaz درست کرده بودم واسه تاتوش که بهش دادم

بابک و فرشیدم بعدازظهری اومدن یه سر .

 بعدشم ساعت 5 شد و من و کریمی زدیم بیرون و روانه خونه شدیم 

 .................  

توضیحات

علت خواب موندن : تمام شدن شارژ موبایل در نیمه های شب بدون هماهنگی با اینجانب و نزدن آلارم در زمان تعبیه شده . 

 

متن پیام اخلاقی چسبانیده شده در قسمت جنوب شرقی مانیتورم : با کسی که باتو دعوا داره دعوا نکن با کسی هم که دوسش نداری دعوا نکن . مهربون باش . 

 

چس کن برقی : وسیله ای می باشد که باعث می شود یک انسان انسان های دیگر را نبیند و نشنود بی هیچ دلیل و منطقی . البته چس کن برقی وحید هم از جنس اعلا خارجی اصل مارک دار اورجینال می باشد و بهتر از هر چس کن دیگه ای کار میکنه و شارژش هم خیلی دیر تموم می شه . گوسفند 

 

این شکلکه نمی دونم چرا منو یاد فرشید میندازه .

اولین همراه

 

 

بضی وقتا که بهت نگا میکنم یا دوس دارم خودم بمیرم یا تورو اینقدر بکوبم به دیوار تا رودهات  بپاچه به سقف . چون هیچ وقت هیچ حرفی با من نداشتی .هیچیه هیچی .  

ولی وقتی فک میکنم و میبینم که تو لحضه هایی که تو خواب غفلطم این تویی که فقط به یاد منی و منو به این دنیا برمی گردونی .

این تویی که فقط وفتی من تنهام با منی .  

این تویی که فقط باعث میشی از هر صدایی تو این دنیا جدا بشم و فقط با صدای تو به راهم ادامه بدم . بی خیالِ بی خیال . 

فقط این تویی که من نگرانشم تو هر شلوغی . نکنه یه وخ جدا شی از من  

الان که دارم نگات میکنم میبینم چقدر مظلومی  

میبینم که فقط منو داری  

میدونم که دوسم داری .  

پس منم دوست دارم همراه دوست داشتنی من ! 

دینگ دینگ ....... همراه اول  

 

 ........................ 

 

این روزا رسماً تو عرشیان منو کریمی هرز میپریم و از خودمون لذت میبریم . الکی یه فایلی رو باز میکنیم و شونصد ساعت روش هنگ میکنیم ( من بیشتر ) . . وقتی هم که مهربان زنگ میزنه میخاد آماره مارو بگیره همچین اوضارو روبه روال جلوه میدم که خودم میگورخم.  

امروز که به طرز خیلی تابلویی بابک زنگ زد به مهربان و مارو فروخت که داریم هرز میپریم . آخه امروز راد اومده بود و وقتی بابک دید که ما کارو بیخیال شدیم و سه تایی نشستیم میگیم میخندیم     لجش درومد    

 

 

.................. 

اِ اِ اِ الان که داشتم پست های قبلیمو میخوندم با خودم فک کردم نکنه یه وخ اون بابکی رو که با هم رفتیم ابراکت خریدیمو با این بابک اشتبا بگیرین . اون بابک دوستمه ولی این یکی نقش عمو عزی رو بازی میکنه ( به قول امین )

 

 

هر کاری دلم بخواد میکنم

بفرما  همینو میخواستین ؟؟ میخواستین امروز برم عرشیان و با سردسته انگل ها دوام شه ؟؟؟؟  آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟     سر اینکه چرا برگه ای رو که واسه راد درست کرده بودمو از دیوار کندم و یکی دیگه که ساده بودو زدم جاش . همین . یه موضوع به این مسخره ای تونس منو تاسرحد مرگ عصبی کنی . در جواب هم من همش میگفتم اون مال تو نبود اون مال تو نبود اون مال تونبود  .  

بابک ازت متنفرم

 

................... 

تو اون کتابی که گفتم خریدم یه مطلبی داشت خیلی حال کردم باهاش . چیزی که حتی تصورش هم حال منو خوب میکنه . 

اون اینه :  

تو نمیتونی منو مجبور کنی. 

در حالی که پاهایتان را از هم باز کرده اید باستید . بدنتان را تاب دهید . سر و گردنتان را به چپ و راست بچرخانید . بگذارید دست هایتان آزادانه تاب بخورند و به دور شانه هایتان بپیچند و در همین حال با خنده فریاد بزنیدو بگویید که (( تو نمیتونی منو مجبور کنی )) و لذت ببری و فریاد بکشی و بگی (( من اهمیتی نمی دم و نمیخوام این کارو انجام بدم ))Happy Dance    

و جلوی چشم طرف به کاری که دوس داری بپردازی  

در این حالت از دست رفتن طرف حتمیه ( چه خوبه که طرف بابک باشه )

البته این دوخط آخر جزو مطلب کتاب نبودا . من برای بهتر شدن حال خودم اینارو بهش اضافه کردم

 .................... 

همون طور همه مستحضرید ( مستحضریدم درسته ؟ ) امشب یکی از شب های احیاست و من با گوش کردن و هم خوانی کردن با نوحه های سیروان خسروی و بابک رهنما و زد بازی و چند تا از نوحه های HOUS و یکسری از برادرانی که نمیشناسمشون بسیار عذادار هستم . البته من عادت ندارم تو کار خدا دخالت کنم واسه تعیین سرونوشت . اجازه میدم هر طور که خودش صلاح میدونه ببوره و بدوزه .  

 مامانم هی بهم میگه دختر بیا بریم مسجد چند نفر ببیننت بلکه بختت باز شه  

  <--- باز کننده بخت من

 

................ 

آخ آخ فردا مهمون داریم افطاری . در این میهمانی قراره دختر عمویمان را پا گشا یا همون پا گشاد کنیم ولی نمیدونم چرا باید همه فک و فامیل هم بیان 

 

 

کپک بهتر است یا انگل

 

 

اه اه خب این مدیریت مزخرف عرشیان میمرد اگه فردارو تعطیل میکرد ؟؟؟؟  

حالا بگو می خواستی تو خونه بمونی چه غلطی کنی ؟؟  

نظر خواهی : تو خونه موندن و کپک زدن بهتره یا رفتن به عرشیان و با چند تا انگل سروکله زدن ؟؟  

ماتهت غم ۲

دیروز با بابک و فرشید رفتیم  ابراکت خریدیم ( نیس خیلی چاقم  می خوام لاغر شم یه زره) 

 

همون دو نفری که در بالا ذکر کردم امروز  رسما اعلام کردن که نمیان دیگه  (به مدیران با لیاقت ) . ولی نفهمیدم وحید چی کا کرد  

 

به خاطر ناراحتی های امروز مقداری سردرد شدیم و تصمیم به پیاده روی گرفتیم و بین راه قصد کردیم بریم به شهر کتاب و کتابی بخریم که حالمان را بهبود بخشید البته یک مقداری اندکی از حالمان را .  و کتاب ۶۰ نکته برای زندگی بهتر را خریدیم ( حالا اینکه چه ربطی داره رو نمی دونم) 

 

خلاصه اینکه از این به بعد کار کردن تو عرشیان خیلی جذاب است .  

 

 

ما تهت غم

راد از اینکه از عرشیان رفتی خیلی ناراحتم . تو در تمام طول عمر کاریم بهترین همکار من بودی . و از اینجا به بعد خوشحالم که دوست منی . 

 

وحید با اینکه خیلی لج منو در میاریدستتو بکش بدون که دوست دارم  و از اینکه توام میخوای بری خیلی ناراحتم و امیدوارم توام دوست من بمونی .  وقتی تو نیستی میخوام عرشیان نباشه 

وحید یادت میاد اون اولا که اومده بودی بهت گفتم چرا وقتی میای سلام نمیکنی . قیافه ی اون لحضتو یادم نمی ره . میخ شدی جلو در اتاقم نمی دونستی چی بگی!!!  

وحید انیگما منو هنوز یاد تو میندازه

 

بابک اولین باری که دیدمت خیلی ازت بدم اومد ( اینو به خودتم گفتم ) . ولی الان از اینکه تو رو هم دیگه تو عرشیان نمی بینم خیلی خیلی ناراحتم . از اینکه هر روز صبح اول وقت با فرشید میاین تو اتاقِ ما و  ن.ر  میاد جیغ جیغ میکنه سرمون خوشم میاد . از اینکه حرصشو در میاریم خوشم میاد .  ولی دیگه از این صبح ها نداریم ... 

 

و اما فرشید که به عنوان بدل علی صادقی میشه ازش استفاده کرد .  

فرشید دوست دارم بضی وقتا باهت قهر کنم که از آشتی با تو خیلی خوشم میاد . مثل آخرین باری باهم قهر بودیم !  

فرشید وقتی به روزای اولی که اومدی فکر میکنم خندم میگیره . از اینکه چقدر موادبانه به هم سلام میکردیم و میگفتیم خسته نباشید !! 

 فرشید تو روحت که توام نیستی دیگه

 

 

 توضیح : وقتی راد گفت دیگه نمیاد اون سه تای دیگه هم گفتن مام دیگه نیستیم