گمان نمیکنی؟

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود 


گاهی نمیشود که نمیشود که نمی شود 


گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است
 

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود 


گاهی گدای گدایی و بخت یار تو نیست 


گاهی تمام شهر گدای تو میشود... 

 

 

احساسات

کامپیوترمان را عوض کردیم  

خوشحالیم 

احساس خوبی داریم  

****** 

 خیلی کم میاییم این جا  

خوشحال نیستیم  

احساس خوبی نداریم  

******** 

دلمون برای دوستای وبلاگیمون تنگ شده  

خوشحال نیستیم  

احساس خوبی نداریم 

 ******* 

از زندگیمون راضی هستیم  

خوشحالیم  

احساس خوبی داریم  

*******  

 

سحر زود تر داستانمونو بزار می خوام بخونمش

میدونم که یا یادت رفته یا اصلا وقت داری  

 

عکسمون بامزه شده !!!

 

 

عنوان نداره که

بعد از ۲۵۰۰ سال امده ام تا بروم ! 

امروزم که ۲۲ بهمنه و تنها فایدش اینه که من تونستم تا لنگ ظهر بخوابم  

این روزا کارمون تو عرشیان خیلی زیاده طوری که تا ۱۰ شرکتم هرشب و تو این شرایط تا لنگ ظهر خوابیدن نعمت بزرگیه 

احتمالا فردا باس برم شرکت ( البته هر چی آقامون بگن )  

دیروز سر صبح آقای مهربان اومد تو اتاق نه گذاشت و نه برداشت گفت خانوم من چطوره !!!!! بله 

هیچی دیگه حالا من شدم خانم مهربان . حلا دیگه هرچی آقامون بگن دیگه . بگه همین الان بیا شرکت میرم !! والا حالا ببین  

نمیدونم چی شده تازگیا همه دارن دماغ عمل میکنن .اه اه اه این قد بدم میاد از دماغ عملی جماعت  

الانم باید برم مانتومو بشورم  

پاشم برم که این جا نشستن فایده ای نداره   

یک مقدار پام (مچ پای  سمت راستم) گوز پیچ شده و از جاش در رفته!  

الهم  دورالله و رحمت الله و برکاتو که فعلا به کوری هر چی حسوده سالمم.  

اما هنوزم دنبال این جوابم که: رای من کجاست؟

عقرب قمر اینا

 

بله .... . تولدمان بود . در چند روز گذشته . کسی ما را یاد نبود . به جز ۳ تن : مرسی علی . مرسی سحر . مرسی محبوبه و مرسی  اونایی که یادی نداشتند از ما . چون نه دلی بود و نه دماغی .  

کانون اگهی و تبلیغات عرشیان هم دیگه حالی نمی ده .  

مادر بزرگمان هم که .... 

خلاصه که اوضاع قمرش در عقربش به سر میبرد .  

 

راستی اومده بودم بگم : 

 

 ***** فقد احمتی نجات ******

بی پولی

و ما به سبب ادامه تحصیلات به نوشهر بازگشتیم.... اینجا هوا بسیار نامفحوم است!!!! 

نمیدونم چرا یا من نا پدید میشم یا محسا خوگشله!!!! 

عرضم به خدمتتون که یه دوربین برا خودم خریدم.... کلی زیاد تومن! 

canon EOS 1000D 

اما فقط این نیست یه گوشی هم خرج خودم کردم w910i 

اما هنوزم دلم پیش w810i خودمه که الان تو چاه توالت خوابگاهمونه 

یک عدد تولد هم با مهسا کوچولو رفتیم که کلی تومن خرج اون  کردیم.

الان هم بی پول و بد بختم. 

راستی تولدمه یالا تبریک بگین تا شاد شم

فروردین - اردیبهشت - خرداد

امشب بعد از مدت ها اومدم اینتو . آخرین بار یادم نیست کی اومدم و چی نوشتم حسش رو هم  ندارم برم نگا کنم . 

  

 ۱۲ اسفند بود که رفتیم عروسی فاطمه حمیدی . ای داد بی داد  . 

وقتی داشت با همه جدیت کارشو می کرد و ما هرچی صداش کردیم و  مارو نمیشنید ~  

 نمی دونی چه خوش گذشت وقتی مارو شنید   

ما طبق معمول چند سال اخیر غرفه ای گرفتیم جهت سال نو . نمی دونم چرا دوسش نداشتم . 

از اون دوستم که وقتی اومد من تو کبابی بودم معذرت می خوام ! 

ما عید رفتیم مسافرت . مثل همیشه شاهرود . بعد از یه عالمه سال دوباره سال تحویل اونجا بودیم . حیف که باباجونم نبود . 

  

الانم که میریم عرشیان .من و رزیتا و مهرنوش . میزنیم تو سر هم تا ۶ بشه بریم خونمون . عمان از روزایی که کسی نیست مارو برسونه .  

 

نمی دونم این چیزا برای تو چه جذابیتی داشت که خوندیش . با توام ای خواننده . 

 

اسفند۸۷

 

کی اسفند ۸۶  فکرشو میکرد که اسفند ۸۷ 

خرگوش بهاری با اون حافظه و اطلاعات و اون سبک زندگی  توی اتاق عمل یه بیمارستان کار پیدا کنه و تمام تفریحشم  فیلم گرفتن از دل و روده ی مردم بشه!!! 

اصلا به ذهنمونم نمی رسید حسین ابن فریدون با وجود اینکه عقد کرده همین الان تو شیراز! مشغول خدمت به وطنش باشه!  

من که هنوزم باورم نمیشه!! اسفند ۸۶ فکر هر چیزی رو برای آیندم میکردم بجز اینکه برای خودم تو ساحل نوشهر (پلاژ حسینی) بالا و پایین بپرم!!! 

 

تو چی؟! اسفند ۸۶ برای اسفند ۸۷ چه فکرایی میکردی؟ 

امیدوارم بهترین ها برات اتفاق افتاده باشه

ایول به خودم

بالاخره قبول شدم   

                             

 

 

 ایول به من    

 

کاردانی به کارشناسی - ارتباط تصویری - دانشگاه کمال الملک

روزمرگی

دیروز با سحر رفتم کلی خرید کردم و کلی حالم خوب شد . البته دیرو کلا روز خیلی خوبی بود .

دیشبم برگشتنی خونه با مهرنوش 4 تا شیرینی خامه ای خریدیم و تو راه خوردیم .خیلی مزه داد

پریروزم با رزیتارفتیم ظهیرالاسلام برای گرفتن چنتا سررسید واسه مشتری و چون خیلی سرخوش بودیم از اون جا تا پارک لاله پیاده رفتیم . بد نبود . 

الانم من یه عطری زدم که داره حالم ازش بهم می خوره .  اه اه اه .

------------------------- 

  ps  

+ سالگردمون مبارک دوستم.